پيام دوستان
+
.. خورشيد من..
. خورشيد من باش ،
.طاووس آسمانم...
. دلبند شوخ چشمم ،
. دلدار خوش زبانم...
. معشوق خوش بر روي ،
.شاهين آسمانم ...
. خطاست اگر نگويم ،
.دوستت دارم دوستت دارم ...
غ..ر...آ
شاخه ي عشق
ديروز 8:10 عصر
+
همدمي و هم ،
وصله ي جان مني...
گاه گاهي نميفهمند ترا چرا ؟...
بدتر از دشمنيم...
اي عشق پس درد تو چيست ؟..
هم دوست نداري نشکنم...
گاهي جدا از مني....
گاهي زمينم ميزني...
غ..ر..آ
*ترخون بانو*
04/2/11
+
بهار، آغاز رويش است؛
نه فقط براي آنکه در آغاز مسير است،
بلکه براي هر جوياي حيات که فرصتش به تاراج زمستان سوخته و اکنون، در تمناي رويشي دوباره است.
باز ريشه دواندن،
باز باليدن،
برگ و بار آوردن.
گوارايتان بازشکوفايي و بازرويش.
روزهايتان، پر روزي و اوقاتتان پربرکت باد.

mariii
04/2/10
+
..مرتع دل..
. اين بار دلم خون شده ،
.از دست تو اي دوست...
.رفتي سفر و گوش نکردي ،
. چرا به دلت دوست ؟ ...
.دل جام عتيق است ،
.مشکن هي مکن ناز...
. نوميد مکن دوست! ،
. که عشق فنا کشتني نيست...
. ابريست دلم چشمم ،
. جعبهي باران...
.در مرتع دل مانده هنوز ،
.شبنم عطر تواي دوست...
غ..ر..آ
mariii
04/2/10
+
.. عذاب عشق..
.بيا و تو رحم کن ،
.بر دوچشمِ گريانم...
.بيا پادشاهي کن ،
.برمن و دل زارم...
. مرا به جهنم افکند ،
.عشقت اما ! ...
. چگونه بگويم که ،
.عذاب عشق را دوست دارم...
.بپوش خطايم را ،
. به اندازه مادر و کودک...
. شماره نکن خطايم ،
.گرچه به عذاب سزاوارم...
.ترا ميخوانم ؟،
. به اميد فضلت...
.در شمار گنه مگير مرا! ،
. به عشقت گرفتارم...
غ..ر..آ
mariii
04/2/10

خانه ي خانواده
04/2/4
متاسفانه انگار مشکلات اقتصادي ما نه به خاطر بي برنامگي بعضي دولت ها و ناکارآمدي بعضي وزيراي اقتصادي، بلکه به خاطر" نه گفتن رهبري" به مذاکره است!يا مثلا طرف آمريکايي خيلي اهل مذاکره ي شرافتمندانه است !!! و گزينه هاي چشمگيري روي ميز گذاشته .
بعضي از گروهها ميگفتند شما کشور خودت را به عظمت برسان انقلاب خودش خودبخود صادر ميشود اما اين ساده ترين راه براي شناخت سياست بود اما کو کسي که قدرت داشته باشد و اين موضوع را درک کند . نشستن و استدلال کردن و نتيجه گرفتن کار ساده ايست اما تا با حقايق روبرو نشويم راه حلي که کشور و ملت ما را پست و حقير نکند يافتني نيست .
+
*عطري* مي شوي در کوهستاني ناپيدا…
کارم *مرمت* آثار باستاني است
کتيبه دلت را مرمت مي کنم
و الفباي ناخواناي روانت را
که به حروفي ناشناخته نوشته اند،
باز مي خوانم..

دبيرستان انصاري
04/1/25
کارم کشيدن جاده است، ساختن راه. از روزمرّگي هايت به *ملکوت* راه مي کشم.
خياطم، برايت پيراهن مي دوزم، پيراهني که اگر آن را بپوشي، *عاشق *مي شوي، تنت در باد مي وزد و جانت در جنّت مي دود.
فوگرم تار و پود عشق را رفو مي کنم، پارگي هاي لباس بخت را کوک مي زنم. وصله مي کنم *دل* را به آسمان و پينه مي کنم سرِ زانوي خستگي ها را.
پرستارم روي جراحت جانت *مرهم* مي گذارم، مرهمي از کلمات درست مي کنم، ضمادي از *خرسندي و خوش وقتي*. و اگر بخواهي بريدگي هاي روحت را بخيه مي زنم، سوزني دارم بي درد و نخي نازک که جذب مي شود در سلول هاي ظريفِ تازه رُسته ات. زخمت جوش مي خورد.